خیلی دور، خیلی نزدیک


تنها عکسی رو که ازش داشتم چسبونده بودم لای دفتر خاطراتم و از اونجایی که جای دفترخاطراتم توی خونه امن نبود، برده بودم گذاشته بودمش توی کمد دانشگاه و هرچند وقت یه بار دور از چشم بچه‌ها می‌رفتم از توی کمد درش میاوردم و یه دل سیر نگاهش می‌کردم.

یه روز اما یادم رفت در کمد رو ببندم. فرداش که اومدم دیدم کمد خالیه. نه کتابام هست و نه دفتر خاطراتم و نه عکسش.

از اون به بعد دیگه ندیدمش، گاهی سعی کردم تصویرش رو توی ذهنم بسازم. اما نشد. جز یه لبخند چیزی از چهره‌اش توی ذهنم نقش نمی‌بست.


هر سال از چند روز مونده به سی اردیبهشت تصمیم می‌گرفتم برم ببینمش. همیشه با خودم فکر می‌کردم کاری نداره که. یه دسته گل و یه هدیه کوچیک می‌گیرم و می‌رم به همون خونه‌ای که از بس آدرسش رو توی ذهنم مرور کردم، بارها توی خواب دیدمش. در می‌زنم و در رو باز می‌کنه و ...


اما نشد. هیچ وقت نشد. نتونستم...


تا حالا به هیچ‌کس همزمان اینقدر نزدیک و اینقدر دور نبودم. نزدیک به اندازه‌ی چهار تا خیابون و دور به اندازه سیزده سال.


سی اردیبهشت امسال هم نزدیکه و من از همین الان صدای قلبم رو می‌شنوم که تندتر از تمام روزهای سال می‌تپه...


نظرات 12 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 08:25 http://didarema.persianblog.ir

کی مستانه ؟ کاش بتونی اگه میشه بری و ببینیش . نمیدونم کی هست ولی بعد از ۱۳ سال باید دیدار خوبی باشه .

کاش امسال بشه. بتونم...

متین چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 08:37

یعنی من نامردم اگه امسال نبرمت پیشش..! اصلاً اگه نخوای سر به راه بشی، حتی ممکنه خودم بهش زنگ بزنم و دعوتش کنم اون بیاد...!!!

اووه! چه خشن!

یک مامان چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 08:38 http://khaharaneh.blogfa.cim

حتما برو.اگه تنهایی اذیتت می کنه من باهات میام.راست می گم

:*
ممنون از لطفت ولی مشکلم تنهایی نیست...

تینا چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 08:43

درست فهمیده ام آیا؟

چه فهمیده ای؟

زهرا ث چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 09:29

اینجا چه خبره ایا؟یکی به من هم بگه.
فکر کنم می تونم درکت کنم

خبری نیست جز دلتنگی...

فیروزه چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 11:00

هوم؟! ...
خب چرا امسال نمیری؟! ... متین خان هم گفته که می برتت ...

امسال هم مث هر سال تلاشم رو میکنم...

من چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 11:25 http://minevisam123.blogfa.com/

وای چقدر من این پست رو دوست داشتم

هلیا چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 14:18

اونوقت کیه این چهره ناشناخته؟کنجکاو شدم

آفاق چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 15:14 http://www.beheshteafagh.blogfa.com

نه می دونم کیه و نه می تونم حدس بزنم!!
فقط اینو می دونم که اگر من بجات بودم امسال می رفتم. چون تحمل اون تپش ها رو ندارم. چون می دونم که دلتنگی سخته. امیدوارم بری و خاتمه بدی به دلتنگیت عزیزم.

ننه قدقد چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 16:01 http://www.nanehghodghod.blogspot.com

خب، پس با توجه به فرمایش متین خان قراره یک پست هم در بیست اردیبهت در این باره بنویسید آره؟ خوبه

بانوی سیب پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 11:39 http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام مستانه خانم
من شما را لینک کردم
امیداوارم لطف کنید و بهم سر بزنید
وبلاگ خیلی خوبی دارین

یه نفر جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 01:10 http://happaroot.blogfa.com/

هر چی صلاحه همون بشه ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد