خدا بیامرز!


چند روز قبل از عقدمون یه روز مرخصی گرفته بودم که با متین بریم بیرون خوش‌گذرونی و کت شلوار عقد هم براش بخریم ... هنوز تو شرکت کسی از رابطه‌مون خبر نداشت و دلمون هم نمی‌خواست بدونه. (البته الان که فکر می‌کنم می‌بینم همه خبر داشتن فقط ما فکر می‌کردیم خبر ندارن!)

من توی خونه بودم و منتظر بودم که متین بیاد. مامان و بابا رفته بودن سرکار و سوفیا هم دانشگاه بود.


از یکی از طبقات پایین صدای الرحمن میومد. ظاهرا یکی از همسایه‌ها فوت کرده بود و از صبح قرآن گذاشته بودن.


متین که رسید گفتم بیاد توی حیاط تا آماده شم و برم پایین. یه چند دقیقه‌ای طول کشید تا آماده شدم. در آپارتمان رو که باز کردن دیدم متین ترسیده و رنگ و رو پریده پشت دره!


- اینجا چی کار می کنی؟ آبرومون می‌ره جلو همسایه‌ها.

- آخه اون پایین هم آبرومون جلوی همکارا می‌ره!

- چی می گی؟ همکارها؟ اینجا؟

- خودت برو از پنجره توی حیاط رو نگاه کن.


راست می‌گفت! خیلی از همکارها توی حیاط جمع شده بودن. بعضیا سیاه پوشیده بودن و بعضیها گریه می‌کردن. ظاهرا همسایه فوت شده توی شرکت همکارمون بوده. البته ما نمی‌شناختیمش.


خیلی فکر کردیم که چی کار کنیم. معلوم نبود همکارا تا کی توی حیاط و راهروها باشن و ما کی بتونیم از در خونه بریم بیرون.


چاره‌ای نبود جز اینکه متین به خیل عزادارها بپیونده و من با ناراحتی از در خونه بیام بیرون و راه شرکت رو در پیش بگیرم و به زبون براش فاتحه بخونم و توی دلم غر بزنم که خدا بیامرز حالا نمی‌شد یه روز زودتر؟ یه روز دیرتر؟


نظرات 13 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:08 http://zizififi.persianblog.ir

عجبا.شما خرید کردنتون باسختی بوده ها.

روزانه های ما دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:09

یاد اتوبوس جهانگردی افتادم!!

غزل دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:36

نارنجدونه دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:57

از دست تو

[ بدون نام ] دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:08

خاتون دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:08

مریم دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:18 http://marmar.persianblog.ir

عالی بود این خاطره .. برنامه ریزی میکردین یه همچین اتفاقی نمی افتاد

پرین دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 12:12

آخی الهی

آلما دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 12:56 http://www.almaa.blogsky.com


خدا بیامرزدش

دفتر شماره 13 دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 13:05

حال میده این ضد حالا

بهاره دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 14:56 http://rouzmaregiha.blogsky.com

به این میگن آخر بدشانسی

مجتبی دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 20:05 http://chaparkhane.persianblog.ir/

خدا رحمتش کنه ولی خوب بعضی ها بی موقع می میرن

نیروانا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 22:43 http://nirvanaslife.persianblog.ir

خیلی زور داره که یه موقع هایی این مدلی شه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد