تشنه...


دلم تنگ شده. دلم برای تو تنگ شده. برای اینکه توی این هوای خیس و بارونی و نمناک دستم رو بذارم توی دستت و باهم قدم بزنیم تنگ شده.


دلم تنگ شده برای وقتهایی که با هم از سرکار میومدیم. با هم می‌رفتیم خرید. با هم نفس می‌کشیدیم. با هم می‌رفتیم پارک، سینما، رستوران، دوچرخه سواری. با هم زندگی می کردیم.


دلم تنگ شده برای اون وقتهایی که اینقدر دیر و خسته از سرکار نمیومدی. وقتهایی که به محض اینکه می‌رسیدی خونه از خستگی خوابت نمی‌برد.


کاش می‌دیدی روزهامون رو که تند و تند دارن از توی دستهامون می‌ریزن روی زمین و من و تو به اندازه کافی ازشون نمی‌نوشیم و هرشب سیراب نشده منتظر فردا می‌شیم...