بادمجونها دارن روی گاز سرخ می شن و بوی بادمجون سرخ کرده و لبوی پخته توی خونه پیچیده. من تند تند دفترم رو ورق میزنم و صفحههایی رو که توش با خودکار قرمز چیزی نوشتم مرور میکنم. متین کنارم روی زمین نشسته و سرش توی لبتابشه. یه آهنگ ملایم رو با صدای کم گذاشته که مزاحم درس خوندن من نشه.
برف و بارون و تگرگ و مه و آفتاب نوبتی پشت پنجره ظاهر میشن.
گاهی که سرم رو از روی دفترم بلند می کنم، نگاهم میوفته به متین که زیرچشمی حواسش به منه. هم حواسش به منه و هم حواسش به اینه که بادمجون و لبوی روی گاز نسوزن و هم حواسش به پنجره است که هروقت برف اومد خبرم کنه.
خوشحالم که کسی رو دارم که حواسش هست. آدم همیشه نیاز داره به کسی که حواسش باشه.
خدا برای هم حفظتون کنه
خوشحالم که برگشتی و شدی مستانه خودمون. همون مستانه ای که باید می شدی و جز این هم ازت انتظار دیگه ای نمی رفت
دوست دارم از این حواست هست ها
برای ما دقیقا برعکسه ینی وحید ِ بیچاره باید تو حین ِ پرفشارترین روزهاش هی به من نگاه کنه که ینی حواسش به من هست :(
موافقم.... تا باشه همیشه ازین حواست هستا
چه همسری مهربونی شما داری..خدا در و تخته رو با هم جور میکنه
سلام و درود
یاد آهنگ ته سیگار رستاک افتادم
ارادتمند شهریار
خوشحالم که حواسش هست...
میگما مستانه بهتر نبود اقا متین به جایی اینکه حواسش به بادمجونا و لبو باشه پامیشد خودش اینارو درست میکرد که حداقل خیالش از این دوتا راحت باشهادم اینجوری راحت تره تا حواسش به همه جا باشه....
دیروز خواهرم و همسرم افتادن به جون گلای توی پاسیوی خونه پدری و ۳ ساعتی برای گلا وقت گذاشتن و کلی بهشون رسیدن..تعدادشون ۵۰ تایی می شه و مادرم توانایی رسیدن بهشون رو نداره و گاهی یه آبی یه آفتابی فقط..
خیلی مرتب و قشنگ شدن!
امروز صبح که بیدار شدم و چشمم بهشون افتاد باورت نمی شه انگار همه گلا داشتن دست به دست هم آواز می خوندن و می رقصیدن..صدای خنده ها و برق چشماشون کاملا دیده می شه.
خواستم بگم ما آدما با همه موجودات زنده دیگه یکسانیم.حتی نیازهامون..
چقدر خوبه که در هفته حتی یک روزش رو برای کسی مهم باشی و ساعتایی از یک شخص به تو اختصاص داده بشه...
تو میخندی حواست نیس...و من عاشق شدن رو یاد می گیرم... آهنگ ته سیگار بالطبع
سلاممممممممممممم:)
همه باید حواسشون باشه..