* امشب، عروسی خانم سین و آقاوحید بود که من از همین تربیون رسما بهشون تبریک می گم و براشون آرزوی خوشبختی می کنم. متین امشب خیلی خوشحال بود. خیلی بیشتر از اون مقداری که یه دوست از عروسی دوستش خوشحال می شه. خوشحالیش بیشتر شبیه برادر داماد، پدر داماد و خلاصه یه چیزی توی این مایه ها بود.
* از عروسی که برگشتیم داشتیم ماشین رو جلوی خونه پارک می کردیم که یه موجودی از جلومون رد شد. یه چیزی مث گربه ای بود که خم شده باشه! اول فکر کردیم گربه است. بعد گفتیم شاید موش بزرگ باشه. ولی بعد که بیشتر دقت کردیم دیدیم "جوجه تیغیه". دیدنش از نزدیک خیلی هیجان انگیز بود.
* من الان بیدار نشستم و منتظرم که ساعت سه بشه که متین رو بیدار کنم تا قبل از اینکه جاده شلوغ بشه، حرکت کنیم. قرار نبود تعطیلات جایی بریم ولی دیروز دوستم زنگ زد که ما داریم می ریم شمال، شما هم بیاین و ما هم از خدا خواسته راهی شدیم.
* امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشین...
اسم وبلاگت منو این جا کشوند/ سفر خوبی داشته باشید/.
به تو هم خیلی خوش بگذره مستانه جان...
انشالله همه جونا خوشبخت بشن مااادر
سلام وبلاگ جالبی دارید.میخواستم سایت رهناب رو بهتون معرفی کنم.اک.زش زبان انگلیسی از طریق پیامک...موفق باشید
سفر خوش بگذره مستانه جون
ما که تو خونه می مونیم متاسفانه
ان شا الله که عروس و دامادی که گفتین خوشبخت بشن.
دیروز چه اتفاقی افتاده بود؟
امیدوارم سفر بهتون خوش بگذره(گذشته باشه)
ببین تورا خدا!!!
یعنی چی امام ارتحال کنه و.......
حداقل میرفتین قم!!!!!
خوش گذشت؟
ان شاالله سفربهتون خوش بگذره...میگما چه دوست خوبی هستن این متین خان...با ارزوی خوشبختی برای خانوم سین و حامدخان
امید که خوش گذشته باشد ..
متین تو دفتر یادداشته واسه وحید نوشته
Your god father in low
تو هم god mother شو که دیگه خیالمون راحت شه