هست و نیست!


آقای رئیس نیست. متین نیست. همکار دست چپی نیست. همکار روبه‌رویی نیست. همکار اتاق بغلی نیست و ... فقط منم و همکار دست راستی و یه کولر که بادش مستقیم می‌خوره توی چشمهام و نمی‌ذاره چشمهای خواب‌آلودم به این آسونیا باز بمونه.


توی گودر هیچی نیست. توی فیـــس‌بوک هیچکی نیست. توی وبلاگم پرنده پر نمی‌زنه. فقط منم و چراغ سبز یکی از دوستهام که تازه باهاش حرف زدم و حرفی با هم نداریم و یه مانیتور روشن که نورش خواب رو توی چشمهام بیشتر و بیشتر می‌کنه.


مامان نیست، بابا نیست، مادربزرگ و پدربزرگ نیستن. خواهرم نیست. همه‌شون با هم رفتن مسافرت. فقط منم و خاله‌ام که منتظرم بیاد دنبالم تا با هم دیگه بریم خونه‌ی خاله‌ی مامانم و یه چند ساعتی با دخترخاله‌ها خوش بگذرونیم.

 

کار هست، پروژه این درس هست، تحقیق اون یکی درس هست، فقط من نیستم!

   

نظرات 5 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:23

هر چه هست نیست

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 16:01 http://mylifedays.blogsky.com/

پس بهتره بگین تموم چیزایی که باید باشن، نیستن. همه چیزایی که نباید باشن هستن...

لبخند خانوم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:56 http://labkhandkhanoom.blogsky.com/

همین که تو هستی و خاله ات هست و منتظرشی بری جایی که بهتون خو میگذره عالیهههه.

sahar چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 20:36

fafa پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 08:25

خوش بگذره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد