حق داشتی مرا نشناسی...

 

بهش زنگ زدم. بعد از ده ســــــــــــــــال.


گفتم: سلام. فلانیم! (فامیلیم)

گفت: واااااااااااای، مستانه تویی؟ سلام به روی ماهت عزیزم. خوبی؟

مطمئن بودم که هرکس دیگه‌ای بود اولش من رو نمی‌شناخت. یا اگه می‌شناخت خودش رو می‌زد به نشناختن. و مطمئنم که "چه عجب یاد ما کردی!" رو یه جوری توی همون چندتا جمله‌ی اول جا می‌داد.

حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق

من همچنان همانم و دنیا عوض شده‌ست

 

گفتم: دلم خیلی براتون تنگ شده بود...

گفت: منم همینطور مستانه. ببخش که وقتی خونه‌مون رو عوض کردیم شماره‌م رو بهت ندادم و اینجوری همدیگه رو گم کردیم.

هرکس دیگه‌ای بود می گفت: خوب تقصیر خودت بود. اونقدر به شماره‌ای که ازم داشتی زنگ نزدی تا شماره‌مون عوض شد!

گفتم: یه روز میاین خونه مون؟

گفت: آره عزیزم. خیلی دلم می‌خواد ببینم بعد از ده سال چه شکلی شدی. خیلی دلم می‌خواد مستانه کوچولو رو که حالا خانوم خونه‌ی خودش شده ببینم.

هرکس دیگه‌ای بود، می‌گفت: توقع داشتم عروسیت دعوتم کنی...


تازه دارم می‌فهمم که چرا نه توی تمام این ده سال، که از همون روز اولی که می‌شناسمش یعنی شونزده سال پیش، این‌همه دوستش داشتم. چون شبیه آدمهای دیگه نبود. چون از توقع خالی بود. چون زبونش به کنایه نمی‌چرخید. چون براش مهم نبود که چقدر با هم تفاوت داریم...

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده‌ست 

دل به یک لحظه‌ی کوتاه به هم می‌ریزد.

 

   

 


شاعر: فاضل نظری

 

نظرات 16 + ارسال نظر
مریسام چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 11:19

labkhand چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 12:06 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

دلم از این آدم ها میخواد خیلی زیاد. گاهی اوقات از گلایه های بقیه بدجوری خسته میشم.

واقعا این گلایه ها گاهی عذاب آور می شن

آلما چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 12:16

چه آدم با جنبه ای
آفرین...ارتباطتو با این آدمها همیشه حفظ کن

این آدمها توی این زمونه خیلی کم شدن...

تینا چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 12:42

این آدم شبیه خود تو ئه....

به به! تینا خانوم! چه عجب از اینورا (این جمله صرفا برای نقض کردن کامنت تو بود)
دلم برات تنگ شده بود دختر. کی ببینمت؟

تینا چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 12:53

فردا شب میاین خونه ی ما افطاری ؟‌

می تونی آنلاین شی؟

تینا چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 13:15

چرا تو لیستم نیستی؟؟ اینو اد کنNyayesh_dar_shab ولی مسنجر ندارما.... از تو ایمیلم می چتم... دیگه تاخیرات رو به بزرگواریت ببخش

راما چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 13:37 http://missymemol.blogfa.com

مستانه تو خودت خوبی که دوستت خوبه و باهات اینطوری رفتار میکنه
در عین حال که آدم خوب این روزها خیلی کمه

الی چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 14:44 http://www.eliaziz.blogfa.com

مرسی مستانه جون که قبول کردی تبادل لینک کنیم

fafa چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 14:58 http://www.tobealone.blogfa.com

این روزا خیلی سخته که بتونی زبونت رو خوب بچرخونی خیلی سخته که کنایه و نیش نزنی و دیگرون رو نرنجونی..

جودی ابوت چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 17:16 http://whenurnot.blogfa.com

وای چقدر آدم حس خوبی بهش دست میده وقتی با چنین کسی همکلام میشه. چقدر آدم سرشار از آرامش میشه.
یکی از دلایلی که بعضی وقت ها به بعضی دوستها زنگ نمیزنم همینه. طرف خودش هم سالی ماهی سراغی از من نمیگیره ، بعد وقتی من برای احوالپرسی زنگ میزنم میگه چه عجب !!

تنهایی پرهیاهو چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 21:24 http://khoneye-dele-mane.blogfa.com

چقدر خوبه آدم از این دوستا داشته باشه خیلی کمه ...
منم از این دوستا میخوام

مرتضی چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 23:05 http://i-morteza.persianblog.ir

بدون وجود چنین آدم هائی زندگی بی معنی می شود.وجود این آدمها یعنی اینکه هنوز هم امیدی هست.

احسان پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 04:55

چه عالی

لبخند خانوم جمعه 14 مرداد 1390 ساعت 21:41

هی میخواستم واسه این پستت کامنت بذارم نمیشد. خیلی خوشحال شدم واست این پستت رو خوندم. خداروشکر. واقعا" باید قدر اینجور آدم ها رو دونست و ازشون یاد گرفت.

الی شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 10:40 http://www.eliaziz.blogfa.com

قدر این دوستت را بدان ، تو این دوره و زمونه کیمیا است

لیلا یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 10:53

همین اخلاق باعث شده بعد از ۱۰ سال یادش کنی و بهش زنگ بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد