روز آخر موقع بیرون اومدن از کلاس یادم رفت برگردم و مثل همیشه توی جامیزم رو نگاه کنم و کودکیهام رو توی جا میزِ نیمکت دوم جا گذاشتم...
عکاس: یکی از بچه های مدرسه...
دلم تنگ شده بود برات
بسیار ممنون از پاسختون در کامنتای پست قبلی. محبت کردی مستانه جان. پاییزتون هم مبارک:)
یاد اون روزای قشنگ و زیبا و به یاد موندنی به خیر.
یادش بخیر. چه نیمکت باحالی هم شده!پاییزتون مبارک.
هی روزگار چه زود میگذره ها
هنوزم با تمام وجودم حاضرم برگردم پشت این میزا و صفای نابی که داشتن رو دوباره تجربه کنم
عکس فوق العاده ایهامسال آخرین سالیه که مهر برام همزمانه با سرکلاس رفتن و درس خوندن. امسال یه جور دیگه دوست دارم این ماهو.
من که می دونم هدفت این بود که اون آرم سمپاد رو اون وسط به رخ بکشی که بله... ما تیزهوش بودیم...درسته...شما تیزهوش بــــــــــودی...
دلمو بردی با این عکس....
قشنگه...راستی مستانه من بهارینماگر ممکنه لینکم و تو وبلاگت عوض کنبه نا به دلایل امنیتی اونجا نمی نویسم..هر چند می دونم پیشم نمیایی اما بهتر از هیچیه دیگه
دلم تنگ شده بود برات
بسیار ممنون از پاسختون در کامنتای پست قبلی. محبت کردی مستانه جان. پاییزتون هم مبارک:)
یاد اون روزای قشنگ و زیبا و به یاد موندنی به خیر.
یادش بخیر. چه نیمکت باحالی هم شده!
پاییزتون مبارک.
هی روزگار
چه زود میگذره ها
هنوزم با تمام وجودم حاضرم برگردم پشت این میزا و صفای نابی که داشتن رو دوباره تجربه کنم
عکس فوق العاده ایه
امسال آخرین سالیه که مهر برام همزمانه با سرکلاس رفتن و درس خوندن. امسال یه جور دیگه دوست دارم این ماهو.
من که می دونم هدفت این بود که اون آرم سمپاد رو اون وسط به رخ بکشی که بله... ما تیزهوش بودیم...
درسته...
شما تیزهوش بــــــــــودی...
دلمو بردی با این عکس....
قشنگه...
راستی مستانه من بهارینم
اگر ممکنه لینکم و تو وبلاگت عوض کن
به نا به دلایل امنیتی اونجا نمی نویسم..
هر چند می دونم پیشم نمیایی اما بهتر از هیچیه دیگه