خانه‌ی روشن...


عدسها رو تند تند پاک کردم و شستم و ریختم توی قابلمه. پیاز رو خورد کردم و سرخ کردم و گوشت چرخ کرده رو هم همون جوری یخ زده ریختم کنار پیازها تا سرخ بشه. یک کمی هل اضافه کردم و داشتم دنبال گلاب می‌گشتم که زنگ در رو زدن.


مامانم بود. اومد بالا و روبوسی کردیم و احوالپرسی.


قابلمه و ماهیتابه رو که رو گاز دید گفت برای چی غذا درست کردی؟ من که غذا آوردم. خندیدم و گفتم خوب نگفتین، از کجا می‌دونستم؟


عدسها که پخت همراه با برنج ریختمش توی پلوپز و یک کمی دیگه پیاز سرخ کردم و کشمش رو هم همراه دارچین سرخ کردم.

یواشکی در قابلمه مامان رو باز کردم. یه قابلمه لوبیاپلوی خوشمزه. قایمش کردم توی یخچال.


عدس پلو رو کشیدم توی دیس و روش رو با گوشت و کشمش تزئین کردم.


سفره رو انداختم روبه‌روی تلویزیون و زدم شبکه پنج. ناهار خوشمزه‌ام رو خوردیم و تولدی دیگر رو هم دیدیم.

یک کمی حرف زدیم و یک کمی خوابیدیم. بیدار که شدم زنگ زدم خونه مادربزرگ. گفتم مامانم اینجاست، شما هم بیاین. خونه‌مون به خونه مادربزرگ (خونه بچگیهامون) خیلی نزدیکه.


تخم مرغها رو با همزن زدم و شیر و روغن و پودر کیک رو مخلوط کردم. داشتم مواد رو می‌ریختم توی قالب که زنگ رو زدن.


مادربزرگ بود، همراه با خاله. اومدن بالا و روبوسی کردیم و احوالپرسی.

کیک رو گذاشتم توی فر و تایمر گاز رو تنظیم کردم. نشستیم، حرف زدیم، خندیدیم. کیک و بستنی خوردیم و ...


طالبی رو ریختم توی مخلوط کن و یک کمی هم شکر و یخ ریختم روش. مخلوط کن رو روشن کردم که زنگ رو زدن.


بابا بود. همراه خواهرم. اومدن بالا و روبوسی کردیم و احوالپرسی.

نشستیم، حرف زدیم، بابا اخبار گوش داد. خواهرم شال جدیدی که خریده بود، نشون داد که زنگ در رو زدن.


متین بود...


و خونه‌ای که دیشب روشن روشن بود...


 


نظرات 7 + ارسال نظر
پرنده ی گولو چهارشنبه 31 خرداد 1391 ساعت 12:45 http://thegooloobird.blogfa.com/

مستانه لذت مصاحبت با آشنایان لذتی بی بدیله.
حال پسرک چطوره؟حال مادرش چی؟ مستانه ام اینهمه کم حرف نبود

این همه حرف زدم که!
خوبم... خوبه...خوبه خوبیم

مریم چهارشنبه 31 خرداد 1391 ساعت 13:29

نوشته هاتو دوست دارم به خاطر همین روونی و سادگی و ناب بودنش
مستدام باد روشنایی خانه
الهی گل پسر هم خوب خوب باشه و دلت آروم:*
همیشه میخونمت اینبار دلم خواست کامنت هم بدم:دی

ممنون مریم جان... زندگی شما هم همیشه روشن...

روشنک چهارشنبه 31 خرداد 1391 ساعت 13:36

ایشالا خونتون همیشه روشن روشن باشه

ممنون عزیزم

زهرا چهارشنبه 31 خرداد 1391 ساعت 13:55 http://zizififi

خونتون همیشه روشن روشن باشه عزیزم

قربونت برم.

غزل چهارشنبه 31 خرداد 1391 ساعت 14:38

واییییییی من خیلی دوست دارم این دور هم جمع شدنها و لذت بردنها رو

ایشالا که جمعتون همیشه جمع باشه غزل نازنین

دخترک پنج‌شنبه 1 تیر 1391 ساعت 08:50

چه حس خوبی بهم دست داد از اینجا بعد از مدتها خوندنش

اوه اوه! یعنی مدتها بود حس بد بهت می داد؟ شرمنده ام واقعا

آری سه‌شنبه 6 تیر 1391 ساعت 13:59 http://ary-f.blogfa.com

دنیای پر از عشقت چقدر زیباست
خدا حفظتون کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد