دختری در درونم هست که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشه و پنجره رو باز میکنه و یه نفس عمیق میکشه، آرزو میکنه که این روزها، هیچ وقت تموم نشن. آرزو میکنه که این دو ماه اونقدر طول بکشه که فرصت کافی برای قد کشیدن، برای وسیع شدن، برای مادر شدن داشته باشه...
دختری در درونم هست که هر شب وقتی، داغ و سنگین و خسته سر روی بالش میذاره و مرتب از این پهلو به اون پهلو میچرخه و به سختی نفس میکشه، آرزو میکنه که این دوماه توی یه چشم بههمزدن تموم بشه...
شبهای ماههای آخر بارداری واقعا سخته! درکت می کنم . چون خودم دارم این شرایط رو تجربه می کنم.
آخی چه دختر دورنی با خودش درگیره ها هر لحظه داره یه ساز میزنه!
سالگردتونم مبارک
آخرم نگفتی مشکل چی بودو چه خبر شده بود ما رو گذاشتی تو خماری رفت ولی امیدوارم همیشه خوش باشید
با این حساب پسرک تو دقیقا روز تولد من به دنیا می آید... یعنی مادر من هم در 26 سال پیش این روزها را همینجوری میگذراند؟؟؟ فکر می کنی احساسش با الان تو یکی بوده؟؟ آخر من فرزند چهارمش بودم... در این زمانه فکر فرزند چهارم مثل برگشتن به دوران کودکی محال است!!
ایشالا به سلامتی و خوبی این دو ماهتم تموم بشه .
:*** امیدوارم این دو ماه رو هم خوب بگذرونی مستانه عزیزم
من فدای این دختر درون مهربون بشم
ای جان چه حالی داری میکنی شما خانوم باحال است
خب دیگه کم کم این روزای سخت داره تموم میشه.ایشالا به سلامتی دوستم
سلام.
میگم حالا خوبه که نی نی درون هم دختر نیست وگرنه ۴ تا دختر درون چه گیس و گیس کشی راه مینداختن. شوخی کردم گلم. ایشالله بقیه روزها هم به سلامتی بگذره و نی نی درون تبدیل به نی نی بیرون بشه.