پدر آن دیگری


چندتا کتاب توی کتابخونه‌ام قایم کرده بودم برای روز مبادا. حالا روز مباداست و چون حسش نیست تا کتابخونه برم، رفتم سراغشون.


یکی از کتابها، "پدر آن دیگری" ست. 



خیلی دوستش دارم. هنوز تمومش نکردم و دلمم نمیاد تند تند بخونمش. یک کمی شبیه کتاب "اتاق" هست. یعنی مثل همون از زبون یه بچه نوشته شده. بچه‌ای که از نظر بقیه، خنگ و عقب‌مونده است و هیچ کس جز مادرش دوستش نداره. ولی خب واقعیت اینه که فقط حرف نمی‌زنه و همه چیز رو خوب می‌فهمه و یه جاهایی یه چیزایی از خودش نشون می ده که همه رو متعجب می‌کنه.


خلاصه که من دارم از خوندنش لذت می‌برم. گفتم این روزای آخر یه کار فرهنگی هم کرده باشم!  


تنها فایده‌ای که دنیا آمدن شادی داشت این بود که مادر تا چند سال به اداره نرفت و پای اکرم خانم از خانه ما بریده شد. تا قبل از آمدن شادی هر صبح همه لباس می‌پوشیدند و می‌رفتند و مرا که گریه می‌کردم پیش اکرم خانم می‌گذاشتند. جوری رفتار می‌کردند که گویی بزودی برمی‌گردند، ولی نمی‌دانستند که آن روزها چقدر برای من طولانی بود. هر روز فکر می‌کردم آنها برای همیشه رفته‌اند و مرا به اکرم خانم بخشیده‌اند و تا وقتی یکی‌یکی برمی‌گشتند، قلبم جوری ورم می‌کرد که به اندازه تمام خانه می‌شد.

  

نظرات 16 + ارسال نظر
S e P i D e H جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 13:16 http://dawn11.blogfa.com

همین الان میرم دانلودش می کنم
مرسی بازم معرفی کنین.

آزاده جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 14:09 http://apireyar.persianblog.ir

من هم خیلی دوست داشتم این کتاب رو. خیلی عالی اثرات رفتارهای اطرافیان رو روی بچه ها نشان میده.

رودابه ایرانی جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 14:45

من هم خیلی دوستش داشتم ...

نیره جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 15:22 http://salimi.blogfa.com/

ممنون بابت معرفی.

ساره جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 18:21 http://sareheh.persianblog.ir

منم بسی دوسش داشتم. یادمه وقتی خریدمش از نمایشگاه کتاب، تا مدتها طرفش نرفتم و گذاشتم جزو آخرین کتابایی که می خواستم بخونم، همه ش عذاب وجدان داشتم که کتاب زرد خریدم!! بعد که خوندم نفهمیدم چرا فکر می کردم زرده!

memole جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 18:44

تا حالا نخوندمش باید جالب باشه

راستی با عرض شرمساری درخواست من یادت نره ها

خصوصی واست گذاشته بودم

رها جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 23:33

میشه تو یک پست کتاب هایی که واقعا از خوندنشون لذت بردید و قشنگ ودن به ما هم معرفی کنید کلشونو البته

خانم کوچولو شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 00:06 http://daftardastak.persianblog.ir

سلام مستانه جان. مرسی بابت معرفی کتاب. من رمان اتاق رو از پستی که تو معرفی کردیش شناختم و خوندمش و واقعا لذت بردم. خیلی بهم چسبید. حواسم بود که بیام مخصوصا ازت تشکر کنم اما انگار یادم رفته بوده.
بهرحال بازم مرسی. اسم این کتابو هم یادداشت کردم و گذاشتم تو لیست انتظار.

نارنجدونه شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 05:21

نینی خوبه مامانش
ما که عکستو ندیدیم آخرش مسی

صحرا شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 10:00

منم خوندمش و عاشقش هستم

fafa شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 10:31

مستانه مامانه همه با هم مستانه مامانه ...
مرسی بابت معرفی کتاب می زارمش تو لیست نخونده ها

سایه شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 13:32 http://didarema.persianblog.ir

نمیخوای نی نی تو به دنیا بیاری ؟ بابا من میخوام خاله بشم

soso یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 11:19

سلام با اینکه کتاب ساده اییه به نظر من خیلی جذاب و آموزنده بود کاش از کتابهایی که خوندی و قشنگ بود بیشتر بنویسی تا کار ما رو برای خرید راحت تر کنی خوش باشی

لبخند یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 14:44 http://ye-asheghaneye-aram.persianblog.ir

وایییییییییی من هم عاشق این کتاب هستم. خیلی بی نظیره. راستی جه خبر خانومی؟ از نی نی خبری نشد؟

مهربانو یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 16:03 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

وااااااااااااااااااااااای نی نی هنوز اون توئه؟:) هر روز صبح که پا میشم میگم نی نی مستانه دیگه دنیا اومده اما انگار اونجا بهش حسابی خوش میگذره:)سالم باشه الهی...

ریحان دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 14:44 http://www.manoshosho.mihanblog.com

انشاالله که نى نى زودتر بیاد صحیح و سالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد