چند بار تا حالا اومدم یه چیزی بنویسم ولی هربار با خودم گفتم امشب ساچلی میاد می نویسه که مشکل حل شده، فردا خبر می ده که همسرش سلامتیش رو به دست آورده و ...
حالا هم اگه نوشتم برای اینه که این چند روز به یادش باشین و برای سلامتی همسرش دعا کنین. وگرنه هنوز هم با تمام وجود امیدوارم که امشب یا فردا یا خیلی خیلی زود ساچلی معجزه زندگیش رو ببینه.
اگه لابه لای دعاهاتون جایی باقی موند برای من هم دعا کنین.
بابت همه دعای خوب آمین .
امیدوارم این معجره اتفاق بیفته و ساچلی با خبر خوش بیاد بنویسه
تو این لحظه فقط برای شوهر ساچلی عزیز سلامتی می خوام از خدا....ممنون از محبتت مستانه عزیز
انشالله مشکل ساچلی حل بشه و خداوند سلامت رو برای همه بیماران به خونه هاشون بفرسته
راستی منم رمز برا نوشته قبلیت؟
مستانه جان رمز رو برات فرستادم گرفتی؟
چقدر از وبلاگستان دور شدم، خبر ساچلی رو نمی دونستم اصلا، الان رفتم وبلاگش رو دیدم... خدا کمکشون کنه به حق دل شکسته ی خانوم زینب:(
تو یکی از این مراسمای عزاداری که رفته بودم یه خانومی با یه پسر کوچولو تو بغلش تو پاسیو قدم می زد که آروم کنه بچه رو، نمی دونم چرا همه ش فکر می کردم خیلی شبیه توئه... خلاصه که حساااااااااااابی یادت بودم.