زهی خیال باطل! فکر می کردم حالا که دیگه خودش از حالت ایستاده به حالت نشسته در میاد و کمتر با سر میاد زمین کارم راحت تر می شه. خبر نداشتم که یهو به ذهن کوچولوش خطور می کنه می تونه از ارتفاع بیست سی سانت هم بالا بره. یعنی یه جوری خوشحال می ره بالای میز تلویزیون و روی دی وی دی پلیر می شینه که انگار اورست رو فتح کرده.
یه شومینه هم داریم که توش گلدون گذاشته بودیم و یاد گرفته بود گلدونها رو بکشه و خاکهاش رو بریزه و خاک بازی کنه. منم گفتم بذار یک کم نه شنیدن رو یاد بگیره. تا می دیدم داره به اون سمت می ره با صدای بلند و به صورت کاملا جدی بهش می گفتم: "نه، نرو، نباید بری و ..." علی هم متوقف می شد. رو به روم می نشست و شروع می کرد به اصرار کردن که بره. باورتون نشه شاید. ولی یه جوری اون چند تا حرفی رو که بلده تند تند ردیف می کرد که من هیچی جز اینکه الان داره تلاش می کنه من رو قانع کنه پیدا نمی کردم.
البته از اونجایی که آدم یا نباید دستوری به بچه بده، یا اگه داد دیگه نباید کوتاه بیاد، من کوتاه نمیومدم و آخر سر هم کلا جای گلدونها رو عوض کردم تا برای مدت زمان محدودی هم خودم رو راحت کنم و هم علی رو.
پست در مورد علی بدون عکس علی قبول نیسسسسسسسسسستتتتتتت مامان مستانهههههههههههه
قربون اون اصرار کردنش
به نظرت می شه موقعی که اون بالا نشسته و هر لحظه ممکنه بیفته ازش عکس هم بندازم؟
جوووووونم علی کوچولو :)
:) :*
ای خداااااااااااا
مستانه دلم رفت لااقل فیلم این توضیحات قانع کننده شو بذار.. هلاکشم الان
دوربین رو که می بینه دیگه همه چی یادش می ره و می دوه که دوربین رو بگیره.
کلا این بچه ها همیشه یه یز جدیدی برای رو کردن دارن که مادرای بیاره شون زیاد احساس خوشبختی و راحتی نکنن!!!
خدا حفظش کنه.
حالا مال شما که دومیش هم هست هیچی دیگه!
ما هم دارم صاحب یه پسر میشیم.اینجارو که می خونم دلم می خواد زودی بیاد پیشمون!
مبارکت باشه عزیزم. چند ماهته؟