هجده ماهگی


امروز و در آستانه سال نو علی کوچیک ما هجده ماهه شد. هجده ماه که هر روزش قشنگتر از روز قبل بود. هجده ماه که هر روزش دوست داشتنی تر از روز قبل بود. هجده ماه بی نظیر...


دیروز واکسنش رو یه روز زودتر زدیم که تا عید سرحال باشه و خدا رو شکر فقط دیشب یه کم تب داشت و اثری هم از درد و بی حالی و ... نداره و ایشالا بعد از این هم نخواهد داشت.


دیگه اگه از کارهای این روزاش بخوام بگم بیشتر از همه عاشق آب بازیه. فرقی هم نمی کنه توی حموم، اتاق یا هرجای دیگه کافیه چشمش به آب بخوره. منم دیگه سفره براش پهن می کنم و چند تا ظرف می ذارم جلوش و مدت مدیدی با همینها مشغول می شه.


حرف زدنش اندکی پیشرفت داشته و سعی می کنه کلمات رو بهتر ادا کنه. البته هنوز بیشتر کلمه ها رو فقط دو سه تا حرفشون رو می گه و ما خودمون باید منظورش رو بفهمیم.


از برنامه های تلویزیون فقط بره ناقلا دوست داره و لوسی. اینها رو هم البته فقط روشن باشه که خیالش راحت باشه بره به کارهای خودش برسه. وگرنه نمی شینه ببینشون.


یه ماهی هست که کاملا از شیر گرفتمش. خیلی هم آسون این کار رو کردم. هر بار که شیر می خواست بهش می گفتم که چقدر بزرگ شده و چه تواناییهایی داره و چه کارهایی می تونه بکنه. پس دیگه آقا شده و لازم نیست شیر بخوره و بچه مم زود قانع می شد.


یکی از لذت بخش ترین کارهاش اینه که میاد خودش رو محکم می چسبونه به آدم و با دستهای کوچیکش بغلمون می کنه و دوست داره یه چند دقیقه ای توی همین حالت بمونه و بوسش کنیم و نوازشش کنیم و ...


توی این یک ماه اخیر تقریبا هیچ روزی تنهاش نذاشتم ولی از برخوردهایی که موقع جدا شدن از متین داره به نظر میاد که به شدت وابسته شده و خیلی سخت می تونم بذارمش و برم سرکار. فکر می کنم اقتضای سنشه و بعد از یه مدت درست می شه. حالا فعلا که پروژه ای ندارم ایشالا تا شروع کار بعدی وابستگیش هم کمتر می شه.


شبها هم اگه خیلی خوابش بیاد راحت می ره توی تخت خودش و با لالایی خوابش می بره. ولی اگه خوابش نیاد باید پیشش بخوابم و بغلش کنم بعد که خوابش برد بذارمش توی تختش.



از طرف خودم و علی سال نو رو بهتون تبریک می گم و امیدوارم همه تصمیمها و آرزوها و قرارهایی که سر سال تحویل می ذارین تا آخر سال محقق بشن.

 

نظرات 12 + ارسال نظر
مارال چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 19:32

هم سال نو و هم تولد هجده ماهگی علی کوچولو مبارک... ایام به کام

سیندخت پنج‌شنبه 29 اسفند 1392 ساعت 11:33

ای جون دلم پسر نازنازی ما...
ایشالا که هیچ وقت نه تب بکنه نه بی حال و بی قرار باشه... الهی همیشه تنش سلامت باشه و توی آغوش امن خانواده گلتون رشد کنه و به موفقیتهای بیشتر و بیشتر برسه... سال نو مبارکتون

صفورا جمعه 1 فروردین 1393 ساعت 01:32 http://bahareomr-2.blogfa.com

سال نو شما و علی کوچولو هم مبارک. ایشالا سال خوبو خوشو توام با سلامتیه همیشگی داشته باشین.

سعیده جمعه 1 فروردین 1393 ساعت 21:02

سلام مستانه جان. سال نو شما هم مبارک باشه. ماشالله به این پسر ایشالله هم عید خوبی داشته باشین هم سال خیلی خوب تری :) سلامتی هم همیشه باشه براتون. می بوسمتون از دور :*

فیروزه جمعه 1 فروردین 1393 ساعت 22:15

ای جونم چه بزرگ شدی گل پسر .
سال نو مبارک مستانه جان.ایشالا سال خیلی خوبی باشه براتون.

سمانه دوشنبه 18 فروردین 1393 ساعت 12:44

چرا اینقد کم می نویسی مستانه؟
دلمون واسه خودت و علی تنگ میشه
قبلنا بیشتر مینوشتی!

آلما دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 12:36

سلام
کجایی خانووم نگران شدیم
امیدوارم حالت خوب باشه و ننوشتنت به خاطر وقت نداشتن باشه

سمانه شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 15:41

مستانه خوبی؟
چقد تنبل شدی. دلمون واسه علی تنگ شده

تینا دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 12:28

کجایی دختر ؟ همه چی مرتبه؟

خانمه سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 10:31 http://khanomeh.persianblog.ir

سلامممم
بابا علی کوچولو 19 ماهه شد
کجاییی

نگار سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:29

مستانه نیستی؟
نکنه بادبادک از اینجا رها شده رفته؟

راهنما پنج‌شنبه 30 مرداد 1393 ساعت 10:23

الهی :) به خودت رفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد