عیدی، بیداری، خواب؟


یه گمشده توی زندگیم داشتم. یکی که فقط و فقط خودم توی گم کردنش مقصر بودم. گاهی توی این وبلاگ هم یه چیزایی ازش نوشتم: + و + و +


یکی از ترسهای زندگیم شده بود اینکه دیگه هیچ وقت پیداش نکنم. دیگه هیچ وقت نبینمش و  ...

امروز پیداش کردم. بهترین اتفاقی بود که می‌تونست بیوفته. بهترین عیدی که خدا می‌تونست بهم بده.


الان از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسم. نه اصلا نمی‌شه بهش گفت خوشحالی. اصلا نمی‌دونم چه حسی دارم. از شدت هیجان سردرد گرفتم و گوشام سنگین شده. ولی راستش انقدر خوابش رو دیدم که می‌ترسم این دفعه هم خواب باشم و یهو از این رویای شیرین بیدار شم...

 


نظرات 9 + ارسال نظر
تینا یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 15:38

چرا فکر می کنم یه بار بهم گفتی اون کیه؟؟؟؟ به هر حال از خوشحالت کلی خوشحالمممممممم

مریسام یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 17:52

زیارتت قبول سال نوت مبارک عیدیت مبارک

مهربانو یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 18:13

خوشبحالت مستانه جون من هیچ گمشده ای ندارم
:)

سحر (درنگ) یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 20:44

آخـــــــــــــــی
چه خوب

پرنده خانوم یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 23:32

:)
حدس زدم اینی که گفتی مربوط به کدوم پستهاته
اون شخصیت گمشده توی زندگیت....
خدارو شکر
منم خیلی خوشحال شدم عزیزم:)

نازنین مریم دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 00:10 http://morgheasir.persianblog.ir

عیدت مبارکت باشه..خوش به حالت

پاییــــزبان دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 00:29

خوشحالم دختر...

فیروزه دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 08:42

سلام . خوبی مستانه؟ ... همیشه به سفر و گشت و گذارهای خوب ...
چه عیدی خوبی ... خدا رو شکر

مهتاب چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 22:18 http://khoneye-dele-mane.blogfa.com

خوشحالم که ژیداش کردی
زیارت قبول
سال نو مبارک با بهترین آرزوها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد