یه گمشده توی زندگیم داشتم. یکی که فقط و فقط خودم توی گم کردنش مقصر بودم. گاهی توی این وبلاگ هم یه چیزایی ازش نوشتم: + و + و +
یکی از ترسهای زندگیم شده بود اینکه دیگه هیچ وقت پیداش نکنم. دیگه هیچ وقت نبینمش و ...
امروز پیداش کردم. بهترین اتفاقی بود که میتونست بیوفته. بهترین عیدی که خدا میتونست بهم بده.
الان از خوشحالی سر از پا نمیشناسم. نه اصلا نمیشه بهش گفت خوشحالی. اصلا نمیدونم چه حسی دارم. از شدت هیجان سردرد گرفتم و گوشام سنگین شده. ولی راستش انقدر خوابش رو دیدم که میترسم این دفعه هم خواب باشم و یهو از این رویای شیرین بیدار شم...
چرا فکر می کنم یه بار بهم گفتی اون کیه؟؟؟؟ به هر حال از خوشحالت کلی خوشحالمممممممم
زیارتت قبول سال نوت مبارک عیدیت مبارک
خوشبحالت مستانه جون من هیچ گمشده ای ندارم
:)
آخـــــــــــــــی
چه خوب
:)
حدس زدم اینی که گفتی مربوط به کدوم پستهاته
اون شخصیت گمشده توی زندگیت....
خدارو شکر
منم خیلی خوشحال شدم عزیزم:)
عیدت مبارکت باشه..خوش به حالت
خوشحالم دختر...
سلام . خوبی مستانه؟ ... همیشه به سفر و گشت و گذارهای خوب ...
چه عیدی خوبی ... خدا رو شکر
خوشحالم که ژیداش کردی
زیارت قبول
سال نو مبارک با بهترین آرزوها