شونزده ماه و خورده ای!


پسرک نازنینم حسابی شیرین و بازیگوش و دوست داشتنی شده و واقعا دلم از بودن باهاش غنج می ره.


دیگه خیلی از کلمات رو می گه و خیلی از کلمات رو هم سعی می کنه بگه و هرچی رو بهش می گم سعی می کنه تکرار کنه و اگه نتونه کامل بگه دوتا حرف اولش رو می گه.


اگه بخوام همه چیزایی رو که می گه بنویسم طولانی میشه ولی یه جور بامزه ای به شیر می گه: "ایش!" کلا این مدت یک کمی با مسئله شیر درگیر بودیم. شیر دادن دیگه خیلی برام آزار دهنده شده برای همین دارم سعی می کنم یواش یواش از شیر بگیرمش. شیر روزش رو تقریبا قطع کردم و با شیر پاستوریزه جایگزینش کردم. کلا روزها میشه باهاش حرف زد و قانعش کرد که بزرگ شده و دیگه نباید شیر بخوره. ولی شبها هیچی حالیش نیست و با هیچی هم حواسش پرت نمیشه. اینه که شیر شبش هنوز سر جاشه.


دیگه عاشق اینه که بره پشت مبلها و جاهای تنگ. یا وایسه روی اپن و با اف اف بازی کنه.


از ساعت پنج به بعد هم یک سره یا دم در خونه است. یا روی مبلی که زیر پنجره است. چرا؟ چون منتظره باباش بیاد و یکسره و بدون وقفه می گه بابا. منم یاد گرفتم تا می گه بابا، می گم اومد؟ می گه: نه. و می ره یه ذره بازی می کنه و دوباره دو دقیقه بعد.


روزهایی هم که می رم سرکار، خونه مامانم گریه و زاری راه می ندازه و ناراحته.


یه کتاب شعر داره که بیشتر شعرهاش رو حفظ شده و از روی عکسهاش کلماتی رو که توی شعر هست می گه. "عم!"، "آتیش"، "بابا" و ....

  

کلی هم برای خودش راننده شده و خودش سوار ماشین میشه، کمربندش رو می بنده (حداقل سعی می کنه ببنده)، چراغهاش رو روشن می کنه، گاز می ده و دنده عوض می کنه. فقط دوتا مشکل کوچیک داره! یکی اینکه ترمز کردن بلد نیست و دوم هم اینکه فرمون رو بلد نیست بچرخونه!

  

نظرات 14 + ارسال نظر
فلفل بانو پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 00:13

عزیزم شیطنت از چشماش میباره جیگرممممممممم

مستانه الان زود نیست برای گرفتن از شیر؟ پسرها باید 24ماه شیر بخورنا

چرا شاید زود باشه...

نگار پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 09:30

مستانه جان چرا اینقد زود؟
گناه داره طفلی...
من چون پسرم یه سالش بود دوباره باردار شدم مجبور شدم زود از شیر بگیرمش ولی هربار که استخون بندیشون رو نگاه میکنم دچار عذاب وجدان میشم... بزرگه خیلی ریزترو ضعیف تر مونده.

منم دلایل خودم رو دارم. سعی می کنم با چیزای دیگه جبران کنم.

S e P i D e H پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 19:19 http://moonlit11.blogfa.com

آخی، عزیزم

سعیده جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 01:56

:))))) میگم من الان می تونم این عکس علی رو بفرستم واسه "سوشال سرویسز" بعد بگم شما کودک آزاری می کنید بعد بچه رو صاحاب شم :))))

اون فیلم کودک آزاری رو هم ضمیمه اش کن.

من شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 00:07

سلام مستانه جان
یکی از خواننده های قدیمیتم..تا جایی بودم باهات که هنوز عقد نبودید انگار
تصادفا امروز یادم اومد اسم وبلاگتو
وافعا ذوق زده شدم ازین که زوج دوست داشتنیمون 3تا شدن الان
آرزوی خوشبختی و آرامش و سلامتی دارم براتون

عزیزم...
البته من وقتی شروع به نوشتن کزدم عقد بودیم ولی هنوز عروسی نکرده بودیم.

آلما شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 10:50

:))

:)

تینا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 11:23

دلایل خودت رو داری؟ مشکوک می زنی ها

چه حرفها. مشکوک کدومه؟ وااااا

بوسه ی زندگی شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 11:43 http://kisslife.blogsky.com

ای جان خدا حفظش کنه ...

مرسی عزیزم

پری یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 07:20

جیگر این شیطون بلا

فلفل بانو یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 10:39

مستانه جونم خب اگر مجبوری از شیرخودت بگیریش بهش شیرخشک بده از پاستوریزه ویتامیناش بیشتر عزیزم
البته خودت میدونی ها ولی با چیزهای دیگه هیچی شیر رو جبران نمیکنه حداقل یه شیش ماه شیرخشک بگیر بده شیرخشکی که ویتامیناش کامله

با دکتر صحبت کردم گفت بعد از یه سال دیگه نیازی به شیرخشک نیست

خانوم گلی یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 11:11 http://www.m-ylife2.persianblog.ir

ای جانم ناننده ماهر!

فرنوش مور سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 19:55

جانم، اوف شده شیطونک!
خودت خوبی مستانه؟ ورطه هولناکت خوبه؟؟؟!!
راستی از علی کوچولو بیشتر عکس بذار، لااقل عکس خوب شدگی چشمشم بذار که دل ما آروم بگیره!

خوبم ممنون. ورطه هولناک هم بهتره!

فیروزه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 19:46

سلام.خوبی؟ علی برف بازی کرد؟
چشمش چی شده؟

سلام خوبی؟ دلم تنگ شده برات

برف بازی هم کرد.

خورده بود به میز

صفورا پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 00:35 http://bahareomr-2.blogfa.com

خدای من نازی. چی آورده به سر خودش. خدا رحم کرده چشمش طوری نشده. راستیی برا شیر گرفتنم الان زوده ها.

می دونم زوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد