هفته‌ی فرهنگی!


* وقتی توی یه هفته، یه کتاب بخونی، یه فیلم ببینی، یه سریال رو شروع کنی، یه تئاتر ببینی و هر شب قبل از خواب نهج‌ا‌لبلاغه یا تفسیرقرآن رو بخونی، اون هفته می‌شه یه هفته‌ی کاملاً فرهنگی!


* ما یه هفته‌ی کاملاً فرهنگی داشتیم.


* "وانیل و شکلات" یه کتاب معمولی بود. اما به خاطر روایتش از مشکلات زندگی زناشویی و ایده‌ها و راه‌حلهاش برای این مشکلات و البته به خاطر نثر روون و زیباش چسبید.



* چند وقتی بود که دوست داشتیم "آگوست راش(august rush)" رو ببینیم اما چون دوست متین اون رو نداشت و ما هم منبع دیگه‌ای سراغ نداشتیم، نتونسته بودیم. تا اینکه هفته‌ی پیش خودمون اون رو دانلود کردیم و زیرنویسش رو بهش اضافه کردیم و تبدیلش کردیم به دی وی دی.

"آگوست راش" فیلم خاصی بود. فیلمی لطیف و زیبا درباره‌ی زندگی یه کودک پرورشگاهی که از مادر و پدرش جدا افتاده بود. اما به اینکه یه روزی اونا رو پیدا می‌کنه اطمینان داشت. یه فیلم که کلی حسهای قشنگ رو توی دل آدم زنده می‌کرد.



* درسته که هیچ چیزی نمی‌تونه جای "Lost" رو بگیره. اما توی فاصله‌ای که تا اومدن بخش بعدیش مونده دیدن سریالایی که این روزا توی هر سایت و مغازه‌ای پیدا می‌شه هم، بد نیست. "زنان افسرده (Desperate Housewives)" یه سریال کمدیه که زندگی و فرهنگ مردم آمریکا رو توی قالب طنز خیلی خوب نشون می‌ده.



* یه دوست دعوتمون کرد که "در قاب ماه" رو ببینیم و من با اینکه تمایل زیادی برای رفتن نداشتم، نتونستم دعوتش رو رد کنم و خوشحالم که این کار رو نکردم. در قاب ماه روایت زیبایی بود از عاشورا که دیدنش باعث شد مشتاق بشم که در مورد تاریخ اسلام و وقایعی که توی اون دوران اتفاق افتاده بیشتر بدونم.



* و در راستای ارتقای فرهنگی، دانلود تقویم ایرانی سال 88 رو، که تاریخ تمام جشنهای قدیم ایرانی رو توش داره، بهتون پیشنهاد می‌کنم.


* "کلام روز" هم تقریبا در همین راستا به بادبادک اضافه شده.


* دوستتون دارم.


یک توصیه دوستانه


یا ایُها الناس! عَلَیکُم بِالـLOST !!!





پ.ن1: هیچ توضیح و هیچ لینکی در موردش نمی دم که اونایی که ندیدن از این طریق اطلاعاتی بدست نیارن و همه چیز رو با دیدن سریال بفهمن!


پ.ن2: من و متین هر شب سر اینکه کدوممون "جان لاک" رو بیشتر دوست داره و کی زودتر عاشقش شد، دعوامون میشه!



پ.ن3: شماها کی رو بیشتر دوست دارین؟


کتابهای دوست‌داشتنی من

 

دارم کتابهای جدیدی رو که خریدم می‌ذارم توی کتابخونه. کتابخونه جا نداره. به زور لابه­‌لای کتابها جاشون می‌دم.  کتابخونه‌مون کوچیکه. کتابهام هم زیاد نیست. همیشه آرزوم این بود که یه اتاق کتابخونه داشته باشم. درست همون‌جوری که توی اون خونه‌ی قدیمی که سال پیش‌دانشگاهی شده بود مدرسه‌مون داشتیم.

پیش‌دانشگاهیمون یه خونه‌ی قدیمی بود یه خونه با پله‌هایی که می‌چرخید و بالا می‌رفت. این خونه هشت تا اتاق داشت و قشنگترین اتاقش اتاق کتابخونه‌اش بود. سرتاسرش کتابخونه جاسازی شده بود و یه پنجره خیلی بزرگ رو به حیاط داشت.

    

کتابخونه‌ام کوچیکه و جای خیلی از کتابها توش خالیه. تا قبل از اینکه برم سر کار اونقدر پول نداشتم که هر کتابی رو که دوست دارم بخرم. خیلی از کتابها رو از کتابخونه می‌گرفتم و بعضیها رو هم از دوستهام.

وقتی رفتم سرکار خیلی از کتابهایی رو که دوستشون داشتم خریدم. با اینکه برام تکراری بودن و احتمال اینکه دوباره بخونمشون زیاد نبود. اما دوست داشتم داشته باشمشون. دوست داشتم وقتی یه دوست میاد خونمون چندتا کتاب خوب داشته باشم که بهش قرض بدم.

 
اولین کتابهایی که طعم شیرین خوندن رو به من چشوند، سه جلد کتاب از جان کریستوفر بود. کوه‌های سفید، شهر طلا سرب و برکه‌ی آتش. اونقدر توی اون سالهای کودکی و نوجوونی برام جذاب بود که تا سالها بعد خواب سه‌پایه‌ها رو می‌دیدم.
 

هوشمندان سیاره اوراک هم بهترین کتاب دوره نوجوونی من بود.

  

   

امسال هر دوی این کتابها رو به عسل هدیه دادم. عسل دختر طوطیا دوازده ساله است. همون‌طور که توقع داشتم، عسل هم به اندازه‌ی من از اون کتابها خوشش اومد. اصلاً عسل عین بچگیهای منه. ساکت و کم‌حرف و درون‌گرا. با یه دل مهربون که پشت ظاهر سردش پنهونه.

اصولا آدمهای درون گرا لذت مطالعه رو بیشتر درک می‌کنن.

 

بگذریم.

 

این پست رو به خواست چندتا از بچه‌ها و چون می‌دونستم خودمم از نوشتنش لذت زیادی می‌برم، نوشتم تا کتابهایی رو که دوستشون دارم معرفی کنم. کتابهایی که با کمال میل حاضرم بارها و بارها بخونمشون.

  

ترتیبی که اینجا کتابها دارند ترتیب خاصی نیست و هیچ جور اولویت‌بندی رو نشون نمی‌ده. هر کتابی رو که زودتر یادم بیاد زودتر می‌نویسم. این پست رو می‌ذارم این بغل تا هر کتاب جدیدی رو که یادم اومد یا خوندم بهش اضافه کنم. شما هم توی کامنتها کتابهای دوست داشتنیتون رو بنویسین.

 
 
آتش بدون دود - نادر ابراهیمی
هفت جلد کتاب راجع به زندگی ترکمنها. یه داستان واقعی که از سالها قبل از انقلاب شروع میشه و تا بعد از انقلاب ادامه پیدا میکنه. عشق به معنای واقعیش توی هر هفت جلد این کتاب جاریه...
 

  
  
یک عاشقانه‌ی آرام - نادر ابراهیمی
  
ارمیا - رضا امیرخانی

ارمیا اولین کتابی بود که از امیرخانی خوندم. کتابیه از سالهای جنگ اما به یه طعم شیرین. ممکنه همه‌پسند نباشه ولی من دوستش داشتم.
  
منِ او - رضا امیرخانی
لطیف و سرشار از یه عشق شیرین و دوست داشتنی.
      

    
بادبادک باز - خالد حسینی
هزار خورشید درخشان - خالد حسینی

  
کیمیاگر - پائولو کوئیلو
اگر به موقع خونده بشه تاثیر عجیبی داره و ممکنه باعث بشه تا مدتها توی زندگی دنبال نشونه‌ها بگردیم.
 
مسیح باز مصلوب - نیکوس کازانتاکیس 
سیاوش خوانی - بهرام بیضایی

نمی‌دونم چرا اما همیشه حس می‌کنم این دوتا کتاب خیلی شبیه هم هستند. هردوشون رو خیلی دوست دارم.
  
پرده‌ی نئی - بهرام بیضایی.

 



روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور.
یه جور پاسخ دادن به سوالای فلسفی که گاه‌گاهی توی ذهنمون شکل می‌گیره. بدون قضاوت در مورد غلط یا درست بودن بحث‌هایی که مطرح می‌شه، کتاب خوبیه.
 
شازده کوچولو - سنت اگزوپری
نمی‌دونم واقعا کسی هست که این کتاب رو بخونه و از غرق شدن در دنیای کودکی لذت نبره؟ شاید آدم بزرگها...

 


  
چراغها را من خاموش می‌کنم - زویا پیرزاد
عادت می‌کنیم - زویا پیرزاد

دو تا داستان قشنگ با متنی روون و صمیمانه
  
انجمن شاعران مرده - کلاین بام
تجربه‌ی جدیدیه

همه‌ی کتابهای اسماعیل فصیح

دنیای کوچک دن کامیلو - جووانی گوراسکی
دن کامیلو و پسر ناخلف - جووانی گوراسکی

یه طنز دوست داشتنی بر اساس دعواهای کشیش و شهردار یک شهر.
 

 
نارسیس و گلدموند - هرمان هسه
 
چشمهایش - بزرگ علوی

تا مدتها وقتی کسی رو می‌دیدم اول به چشمهاش خیره می‌شدم ...
  
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
  
درخت زیبای من - ژوزه مائوروده واسکونسلوس
خورشید را بیدار کنیم - ژوزه مائوروده واسکونسلوس

با این کتابها می‌شه دوباره برگشت به دوران کودکی
 
جزیره سرگردانی - سیمین دانشور
ساربان سرگردان - سیمین دانشور

کوری - ژوزه ساراماگو

خیلی تاثیرگذاره. انگار توی عمق وجودت فرو می‌ره.

کاخ تنهایی - ثریا اسفندیاری (همسر محمد رضا شاه)

تو این کتاب ثریا از خودش و خانواده‌اش سخن گفته و هفت سال زندگی‌اش با شاه گفته.
  
سیذارتا - مهدی شجاعی
  

 

پ.ن :   من آماده‌ی هر نوع مبادله فرهنگی هستم.


  

بادبادک باز

 

این روزا من  و متین علاوه بر کارها و خریدهایی که داریم یه کار مهم دیگه هم داریم. اونم جمع‌آوری یه مجموعه از بهترین فیلمهاست که بعد از اینکه با هم رفتیم زیر یه سقف، هر شب یه فیلم برای دیدن داشته باشیم.


اوه اوه! گفتم زیر یه سقف دوباره چشمم افتاد به این روز شمار این بغل. آخه من نمی‌دونم کی گفت این رو اینجا بذارم. بابا من استرس می‌گیرم وقتی می‌بینم یه ماه و سه هفته بیشتر وقت نداریم.


داشتم می­گفتم. متین یه دوستی داره که یه آرشیو کامل از تمام فیلمها داره. این دوست متین فعلاْ سربازیه و به همین دلیل دسترسی به این آرشیو خیلی راحت­تر از قبل شده. اما انتخاب فیلمهای خوب خیلی کار ساده‌ای نیست.


یکی از فیلمهایی که متین از توی آرشیو انتخاب کرد و برام آورد فیلم بادبادک بازه.

با اینکه قرار نبود هیچ کدوم از فیلمها رو تنهایی ببینم اما در مورد این یکی طاقت نیاوردم.

کتابش رو پارسال خونده بودم. محشر بود. خیلی دوستش داشتم. می ترسیدم با دیدن فیلمش تصویرها و شخصیتهایی که توی کتاب برای خودم ساخته بودم خراب بشه. ولی این طوری نشد. فیلم بادبادک باز دقیقا همون تصویری رو می‌ساخت که با خوندن کتاب توی ذهن آدم ساخته می‌شد.


آدمها دقیقا همون شکلی بودن که آدم انتظار داشت و اتفاقها به همون زیبایی که توی کتاب بود، تصویر شده بود.

 

 

متین هم اصرار داشت که فیلم رو ببینه. اما بهش ندادم. به نظرم آدم حتما باید قبل از دیدن فیلم کتابش رو خونده باشه.


به هر حال یه فیلم دو ساعته نمی‌تونه همه‌ی اون ظرافتهایی رو که توی یه کتاب سیصد چهارصد صفحه‌ای وجود داره نشون بده. توی فیلم همه چیز سریع اتفاق میفته و آدم فرصت نمی‌کنه دردهای آدمهای توی کتاب رو با گوشت و خونش حس کنه.

خلاصه اگر کتاب بادبادک باز رو خوندین فیلمش رو هم حتما ببینین.


اگر هم دوست دارین توی انتخاب فیلم بهم کمک کنین و اسم فیلمهای قشنگی رو که دیدین برام بنویسین.