کارم یا کودکم؟


فائزه هر روز صبح نازنین یک ساله‌ش رو بیدار می‌کنه. لباس تنش می‌کنه و می‌بره می‌ذاره خونه مامانش و بعد میاد سرکار.


حمیده هم همین کار رو با سینای پنج ساله می‌کنه. با این تفاوت که مامان و بابای حمیده تهران نیستند و مجبوره صبح به صبح سینا رو بذاره مهدکودک.


زهرا اما به نظر خودش فکر بهتر و البته پرخرجتری کرده. برای سحر دو ساله پرستار گرفته. دیگه لازم نیست سحر رو صبح زود بیدار کنه. پرستار هر روز ساعت هفت صبح میاد خونه‌شون و زهرا توصیه‌های لازم رو بهش می‌کنه و از خونه می‌زنه بیرون.


آتنا هم تا ده ماه پیش اینجا کار می‌کرد. اما وقتی بچه‌ش به دنیا اومد خیلی قاطعانه تصمیم گرفت کارش رو ول کنه. حالا توی خونه است از صبح تا شب سرش رو با مهدی و کارهای خونه گرم می‌کنه.



خیلی به این فکر می‌کنم که کی داره کار درستی می‌کنه؟ آتنا که با تمام علاقه‌ای که به کارش داشت، کارش رو ول کرد. یا بقیه که تربیت بچه‌هاشون رو سپردن دست پرستار، مهدکودک یا مادربزرگ بچه.

اصلا راه دیگه‌ای، راه بهتری وجود داره؟


اوایل فکر می‌کردم، اگه یه روزی بچه‌دار بشم چهار پنج سال کارم رو ول می‌کنم تا خودم بالای سر بچه‌ام باشم و اون طوری که خودم فکر می‌کنم درسته تربیتش کنم. حالا اما فکر می‌کنم، مشکل اصلا با چهار پنج سال حل نمی‌شه. نیاز بچه به مادر همیشه وجود داره و احتمالا توی دوران کودکی و نوجوانی و بلوغ بیشتر و بیشتر هم می‌شه.


درسته که از هفت سالگی می‌ره مدرسه. اما سه ماه تابستون رو چی کار کنه؟ تنها توی خونه باشه یا اونقدر سرش رو با کلاسهای تابستونی گرم کنیم که ذره‌ای از لذت و آرامشی رو که توی این سه ماه می‌تونه داشته باشه نچشه.


اما برعکسش، اگه من کارم رو ول کنم و توی خونه باشم مشکلی حل می‌شه؟ خودم از بودن توی یه محیط بسته و هیچ کاری نکردن دچار افسردگی نمی‌شم؟ 


شاید بهترین راهش این باشه که یه کار پاره وقت داشته باشم. یا یه  کاری مثل تدریس که ساعتهای محدودی داره و مثل زندگی کارمندی از صبح تا شب وقت آدم رو نمی‌گیره. ولی خودتون بهتر از من می‌دونین که این روزا کار تمام وقتش هم به زور گیر میاد. چه برسه به کار پاره‌وقت. تدریس هم کلا کاری نیست که من علاقه‌ای بهش داشته باشم یا حتی از پسش بربیام.



متین اگه این پست رو بخونه کلی بل می‌گیره که اصلا بچه می‌خوایم چی کار؟ ولی واقعا راه‌حلش اینه؟ این که کلا صورت مسئله رو پاک کنیم؟



جمع بندی:


1- آدم تا توی موقعیتش قرار نگیره نمی تونه تصمیم درستی در مورد این مسئله بگیره.

2- اگه آدمی هستین که از نظر روانی و مالی به کاری که می کنین نیاز ندارین، شاید بهتر باشه کارتون رو ول کنین.

3- اگه احساس می کنین به کارتون نیاز دارین، بهتره بسته به موقعیت و شرایط زندگی یکی از روشها رو انتخاب کنین.

4- به نظر من اگر شرایط مالی اجازه بده، بهتره که دو سه سال اول از یه پرستار مطمئن که اخلاقهاش رو تا یه حدی می شناسیم و بهش اطمینان داریم استفاده کنیم و از چهار پنج سالگی مهدکودک رو انتخاب کنیم.

5- مهمترین چیز اینه که توی همون چند ساعتی با بچه توی خونه ایم به اندازه کافی براش وقت و انرژی بذاریم و کمبودهای روزانه رو جبران کنیم.


دغدغه یک روز دور...


گاهی فکر می‌کنم اگه یه روزی یه بچه‌ای داشته باشم و اون قدر زنده باشم که بزرگ شدن و قد کشیدنش رو ببینم، اون روزی که دخترم/پسرم بهم بگه که کسی رو دوست داره، یکی از بهترین روزهای زندگیم خواهد بود. چون مطمئن می‌شم که عشق ورزیدن و دوست داشتن رو به فرزندم یاد دادم.


سعی می‌کنم کسی رو که دوست داره بشناسم و دوست داشته باشم. ته دلم آرزو می‌کنم که انتخابش درست باشه. اما به هرحال چه انتخاب درستی داشته باشه یا نه، یه مدت سد راهشون می‌شم و هر مانعی که بتونم جلوی پاشون قرار می‌دم.


مهم نیست که مادر بدی به نظر میام. مهم اینه که رد شدن از موانع پایداریشون در راه عشق رو نشون می‌ده. اگه تمام تلاششون رو کردن و موانع رو پشت سر گذاشتن که بیشتر قدر همدیگه رو می‌دونن و اگه وسط راه جا موندن و به مقصد نرسیدن به این نتیجه می‌رسم که اونقدر که باید توی عشقشون پایدار نبودن. 


"تجربه به من می‌گوید آدمها فقط وقتی برای چیزی ارزشی قایلند که فرصت داشته باشند در رسیدن به آن شک کنند." *


* پائولو کوئلیو


پ.ن: فقط من یه دغدغه‌هایی دارم برای انسانی که شاید یه روزی توسط من و متین وارد این دنیا بشه. دلم می‌خواد این دغدغه‌ها رو با شما که یا مادر هستین یا یه روزی مادر می شین (شاید هم پدر باشین یا یه روزی پدر بشین) مطرح کنم و با راهنمایی هم به نتیجه‌های خوبی برسیم.

 


جمع بندی:


1- عجب دنیایی شده! آدم اختیار تربیت کردن بچه ی خودش رو هم نداره


2- به قول خانمه، احتمالا اون موقع دیگه کسی نظر من رو نمی خواد و فقط در حد اطلاع رسانیه!


3- سخت گیری باید در حدی نباشه که باعث ایجاد نفرت و ناامیدی بشه، باید در یه حد متعادل نگهش داشت و یه جایی تمومش کرد.


4- بهتره این موانع مستقیما از طرف من ایجاد نشه. مثلا یه سری مشکلات سر راهشون قرار بگیره که نتونن کسی رو به خاطرش مقصر بدونن!


5- درسته که مامان من همین کار رو باهام کرد. اما دلیل اینکه منم می خوام یه همچین کاری رو با بچه‌ام بکنم. انتقام گیری و خالی کردن عقده‌هام و ... نیست. دلیلش نتیجه خوبیه که الان داریم توی زندگی خودمون می‌بینیم!