متین قبول کن تو خوشبختترین مرد دنیایی!
آخه تا حالا کدوم زنی رو دیدی که در عرض نیم ساعت از تنها مغازهای که سر راهشه کیف و کفش یه سالش رو بخره و تازه توی همون نیم ساعت یه جفت کفش مردونه، اونم بدون هیچ مناسبتی برای تو بخره.
قبول کن دیگه. زود باش!
راستی متین می شه حرفی رو که دیشب زدم برای همیشه فراموش کنی؟؟؟
دیشب که باز از من برای خوشبختی بینظیرم اعتراف گرفتی، یاد دختران و پسران و مردان و زنانی افتادم که خوشبخت نیستند. با معیارهای خودشان خوشبخت نیستند و با معیارهای من و تو نیز خوشبخت نیستند.
آنها که آغوش گرم طلب میکنند و ندارند...
آنها که نان گرم و سرپناه امن طلب میکنند و ندارند...
آنها که تنها و دردمند هستند و سنگ صبور برای دل پردردشان طلب میکنند و ندارند...
آنها که به احساس شادی نیازمندند و دلیلی برای شادی ندارند...
آنها که برای خوشبخت بودن به خدا نیاز دارند و خدایی ندارند...
آنها که خدا دارند ولی خدایشان توان خوشبخت کردنشان را ندارد...
بیا خدایی نکنیم و فراموش کنیم که دلیل خوشبخت نشدن و نبودنشان خودشان بودهاند و خودشان سرنوشتشان را این گونه رقم زده اند.
من واقعاً خوشبختم و خدا را شاکرم و به خاطرِ این خوشبختی بینظیر به تو مدیونم؛
اما راستش همین که به یاد میآورم در دنیایی زندگی میکنم که در آن عدهای خوشبختند و عدهای نیستند، لذتی که باید از خوشبختیم ببرم را نمیبرم...
حضورِ تو در زندگیِ من،
از نوعِ کلمهها نیست.
من،
تمامِ تنهاییِ بودنِ بدونِ حضورِ تو در این سفر را،
به امیدِ رسیدن به لحظهی شیرینِ دیدار تو،
پشتِ سر گذاشتهام.
لذتِ دیدارِ تو بعد از یک هفته ندیدنت،
از نوعِ کلمهها نیست.
آقا متین جان!
عرضم به حضورتان که دیگر از تشنگی نای حرف زدن ندارم! آخر میدانید که بدون شما آب از گلویم پایین نمیرود. راستش فروشگاه هم چند روزیست دلستر استوایی ندارد. خلاصه لطفا زودتر بیایید که دیگر جانم به لب رسیده است. به قول شاعر: بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش...
البته درست است که بسیار دلتنگ شمایم! اما امروز بیشتر از دلتنگی، هیجان زدهام! به خاطر دیدن روی دوستانی نازنین که مدتهاست در غم و شادی شریک هم بودهایم! خودتان بهتر از هرکس میدانید که تبدیل دوستان مجازی به دوستان واقعی چه تجربهی دلانگیزی است، چونان که در مورد من و شما بود.
دیگر اینکه امروز کشف جدیدی کردهام! شنیدهاید که میگویند هرچیز آفتی دارد! میدانید آفت رانندگی چیست؟ آفت رانندگی فکر کردن است! یعنی کافیست در رانندگی یک لحظه به آنچه که میکنید، فکر کنید. آن وقت همه چیز خراب میشود! وقتی به رانندگی فکر کنید یکهو میبینید نمیدانید ترمز کدام است و کلاج کدام! و آن وقت هر اتفاقی ممکن است بیفتد! فقط لطفا نپرسید من چگونه به چنین کشف مهمی نایل آمدهام!
و در آخر اینکه گلدونه خانوم سفارش اکید کرده که به اطلاع شما برسانم که در این یک هفته مراقب من بوده و نگذاشته دلستر در دل من تکان بخورد! البته شما خود بهتر میتوانید قضاوت کنید که من مراقب او بودهام یا او مراقب من!
و در آخر باز هم به قول شاعر: باشد که باز بینیم دیدار آشنا را...
مستانه
آقای متین!
در راستای گزارش امروز، باید خدمتتان عرض کنم که امروز هیچ آب نخوردهام! آخر مگر نمی دانید بدون شما آب هم از گلویم پایین نمی رود! البته دلستر استوایی قضیه اش سواست!
راستش امروز به نتیجه جالبی رسیدم. اینکه در غیاب شما خرج و مخارجمان به طرز چشمگیری کاهش میابد و تقریبا به صفر میل می کند! چرا که صبحانه و ناهار و شام را از دسترنج مادر مهربانم تناول می کنم. صبحها و عصرها هم که با ماشین به سرکار می روم و پیاده از جلوی هیچ بقالی و قصابی و غیره ای رد نمی شوم که ویارم عود کند، و از همه مهمتر هنگام رد شدن از کنار زغال اخته فروشی به دلیل سربالایی کذایی که خودتان در جریانش هستید، جرات نمی کنم که ماشین را پارک کرده و پیاده شده و خرید نمایم!
خلاصه دلم بسیار برای زغال اخته ها شما تنگ شده است. کاش زودتر بیایید و این هجران را پایان ببخشید.
با آرزوی سلامتی و یک چمدان پروپیمان
مستانه
آقای متین!
با عرض پوزش از محضر گرامیتان، فراموش کرده بودم که در درخواستی رسما اعلام کرده بودید باید آب هم که میخورم خدمتتان گزارش نمایم!
جهت اطلاع شما عرض شود که امروز 3 تا لیوان و یک فنجان چای نوشیدم!
همچنین برای بالا بردن اطلاعات عمومی شما عرض شود که نه تنها باک بنزینی را که برایم پر کرده بودید، خالی نمودهام. بلکه امروز در اقدامی نمادین مسافری را هم سوار نموده و به مقصد رساندم! خلاصه جایتان خالی پیشرفت شگرفی در رانندگی کردهام! البته هنوز از رانندگی در شب هراس دارم و از همین روست که اکنون در منزل خودمان بیصبرانه منتظرم تا پدر بیاید و مرا تا خانهشان مشایعت کند!
با عرض ارادت خالصانه خدمت شما و سوغاتیهای عزیزتان
مستانه