خاطره یک مکان است، جایی واقعی که آدم میتواند از آن دیدن کند
تیمبوکتو - نوشتهی پل استر
گاهی آدم از تعجب شاخ درمیآورد یک کسی پیدا میشود و فکری دارد که تا به حال به فکر هیچکس دیگر خطور نکرده است، فکری چنان بینقص ولی ساده که آدم از خودش میپرسد چهطور زمین تا به حال بدون آن بر مدار خود چرخیده است.
مثلا چمدان چرخدار . چقدر طول کشید تا اختراعش کنیم؟ سی هزار سال چمدانهایمان را به زحمت حمل کردیم، عرق ریختیم و به خودمان فشار آوردیم و تنها چیزی که از آن نصیبمان شد درد عضلانی ، کمر درد و خستگی مفرط بود. منظورم این است که چرخ داشتیم، مگر نه؟ این مرا گیج میکند. چرا باید تا آخر قرن بیستم برای این یارو صبر کنیم تا بتوانیم چیزی به این کم اهمیتی را ببینیم؟
مسئله آن طور که به نظر میآید ساده نیست. فکر آدم تنبل است و اغلب برای مراقبت از خودمان آنقدرها هم بهتر از کرمهای بیارزش باغچه نیستیم.
از کتاب تیمبوکتو - نوشتهی پل استر
تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشته هایت است. نه توسط کسی و نه حتی، مدتی بعد توسط خودت.
آدمکش کور - مارگارت آتوود
سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهستهتر بگویم:
بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچهها انسان خواهی شد نه در لابهلای کتابها.
تو در کوهها، در جادهها، و در کنارِ ستمدیدگان واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاقهای دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانستهاند و قایقی در تن توفان را...
از همۀ اینها گذشته، من عشق کتابی را هم دوست نمیدارم و تسلّط کتاب بر خانه را هم.
من دوست ندارم که وقتی برای کاری صدایت میکنم، جواب بدهی: "همین صفحه را که تمام کنم، میایم." من از این جواب بیزارم و از آن کتاب که مثل صخرهای میان دو عاشق قرار میگیرد. میفهمی گیله مرد کوچک؟ میفهمی؟
یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی